
چطوري بايد رها باشيم؟
اين سواليه که بار ها و بارها از من پرسيده ميشه !
قبل از هرچيزي بايد بگم رهايي نوعي بودن مي باشد و بسيار ساده است.
اما بودن چيه؟
.بودن يک فکر و يا يک تجسم در ذهن نيست.
پس سعي نکنيد بودن رو بفهميد.
بودن يک احساسه، مثل شاد بودن،غمگين بودن ،نگران بودن ،آرام بودن.رها بودن.
سوال بعدي اينجاست چرا با اينکه بودن انقدر ساده مي باشد،انسان ها نمي توانند بودن را تجربه کنند و
به راحتي آن را باشند؟
.زيرا چيزي مانع از بودن آنها مي شود.
اون چيز چيه ؟ ذهن
.بله ذهن تنها چيزيه که بودن را از ما سلب مي کند و مانع ما و بودن مي شود.
اما چطوري؟
.شما سعي مي کنيد همه چيز را بفهميد!
حتي همين حالا بودن را تصور مي کنيد و مي خواهيد بفهميد که بودن چيه؟
شما به تفکر کردن و تصور کردن اعتياد پيدا کرده ايد و گمان مي کنيد که ذهنتان هستيد و همه چيز از افکار شروع مي شود و به افکار خطم مي شود.براي مثال: شايد همين حالا در حال تصور کردن بودن و رهايي باشيد، اما مشکل دقيقا همين تصورات و افکاريست که شما راجع به هرچيزي داريد!
اما نمي دانيد که ذهن براي درک زندگي و احساسات محدود مي باشد.اما باورش براي شما بسيار دشوار است،زيرا سالهاست که در ذهنتان هستيد.
چرا ذهن محدوده ؟
با يک سوال ساده و بدون بحث، اثبات مي کنم.
آيا ذهن شما قادر به دانستن اين هست که از کجا آمده و به کجا مي رود؟
.اگه نيست،پس از فکر کردن راجع به هرچيزي دست بکش. چون ذهن محدوده
حتي بزرگترين عارف ها و شعرا هم قادر به فهميدن جواب اين سوال نبودند و توي اشعارشون هم بارها بيان مي کنن

عيان نشد آخر که چرا آمدم کجا رفتم        دريغ و درد که غافل ز کار خويشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود        به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

می نوش ندانی ز کجا آمده ای       خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
حتي دکتر جو ويتالي که توي کليپ راز بيان مي کرد که افکار مثبت باعث مي شوند
.که خوشبخت بشيد ،
آخر کتاب محدوديت صفر ادعا مي کنه که اشتباه کرده.
حتي تصميم ميگيره که کتاباشو جمع آوري کنه،
اما دکتر هلن به دلايلي بهش ميگه اينکار رو نکنه.
دکتر هلن ، استاد جو ويتالي هست کسي که به جو کمک کرد اطلاعات ذهنش رو
.پاک کنه و با رسيدن به محدوديت صفر ، در لحظه زندگي کنه.
کتاب محدوديت صفر بيان مي کنه، توي هر لحظه ميليون ها واحد اطلاعاتي وجود داره
اما ذهن آگاه شم در هر لحظه فقط از 20 واحدش میتونه آگاه باشه.
به زباني ساده تر، ميليون ها اطلاعات وجود داره که ما تا آخر عمرمون هم نميتونيم
همه ي اين اطلاعات رو به ذهنون منتقل کنيم و با دونستنشون همه چيز بفهميم
از کجا آمده ايم و به کجا ميريم.

کتاب نيروي حال هم فقط همينو ميگه ، اما با راهنمايي هاي بيشتر.
شمس تبريزي آخر کتاب ملت عشق هم همينو ميگه ،اما از نگاه عرفان
و خيلي از ديگر بزرگان...
.شايد الان داريد اين مطالب رو تحليل مي کنيد و مي سنجيد،اما حق داريد
شما سالها در انديشه هاي خودتون سپري کرديد و سخته که از شخصيت خيالي
که از خودتون توي ذهنتون ساختةد دست بکشيد و يا سخته که ،از تفکر
.راجع به آينده و راجع به گذشته دست بکشيد.
.شما خودتون رو با ذهنتون اشتباه مي گيريد ، اما شما ذهنتون نيستيد...
اگه ذهنتون هستيد، پس اون کسي که ذهن رو نگاه مي کنه و شاهد افکاره کيه؟
همه ي اينها رو گفتم براي اينکه پي ببريد ذهن براي تحليل و تفکر راجع
به بودن، بسيار محدوده و نميتونه رهايي رو درک کنه.
نميتونه احساسات رو اندازه گيري کنه و بفهمه چون احساسات از ذهن ايجاد
نميشوند، بلکه روي ذهن تأثير مي گذارند.
.نميتونه عشق رو بفهمه، چون عشق قابل فهم نيست
دانشمندان به تازگي کشف کردند که قلب هوشمنده و ذهن از قلب دستور ميگيره.
يعني قلب قادر به فکر کردنه،اگه بازم مي خوايد بيشتر بدونيد، ميتونيد
.کتاب فراسوي جذب رو مطالعه کنيد.
.اما دانستن براي ذهنه و کسايي که ذهنشون مقاومت مي کنه.
چيز هايي که عرفاي ما مثل مولانا در سالها پيش بيان کردند، امروز علم ثابت مي کنه.
اما رهايي نيازي به اثبات نداره ف چون خودش، اثباط خودشه.
.حالا رهايي چيه؟ خيلي سادست.
رهايي از افکار و بودن در لحظه، يعني رهايي
اصلا فرقي نداره افکارت خوبه يا بده.
کاري نداره درسته يا غلطه
کاري نداره که چيه
رهايي يعني رها کردن همین افکار و بي وقفه فکر نکردن، حضور در لحظه،
انجام تمام و کمال کارهاي روزانه و
لذت بردن از لحظه به لحظه زندگي
که اينا باعث ايجاد هايي ميشه،
دقيقا مثل کودکي که هنوز انديشيدن رو ياد نگرفته
و به راحتي خودش رو ابراز مي کنه و زندگي مي کنه.
الان که اين مقاله رو مي نويسم فکر آينده نيستم.
يک نيت قلبي دارم و شروع به نوشتن مي کنم و همه چيز برام روشنه.
هيچ کدوم از کليپ ها و انيميشن ها و مقاله هاي من حساب شده نيست
و راجع بهشون فکر نکردم.
ميشينم پاي دستگاه و شروع مي کنم ، هر چيزي لازم باشه خودش مياد تو ذهنم
من توي اين لحظه هستم ، شادم و الان دارم کاري رو انجام ميدم که عاشقش هستم.
هر روز هم رشد بيشتري مي کنم ،اما اينا دقيقا همه از زماني شروع شد که در لحظه بودن رو تمرين کردم
ذهن منم مثل همه ي آدم ها به فکر کردن اعتياد داشت.
.اما با تمرين،تمرين،تمرين، سر انجام موفق شدم بيشتر در لحظه حضور داشته باشم.
چه به آينده و اهدافت فکر بکني چه فکر نکني ، در آخر بايد تو اين لحظه، بذری
که مي خواي به درخت تبديل بشه رو بکاري و فرقي به حال درختت نداره.
اگه دقت کني 90 درصد پيش بيني هاي ذهنت درست نيست.
مثلا کرونا اتفاقي بود که حتي جهان پيش بيني نمي کرد.
نا گفته نمونه که در لحظه بودن براي کسي که سالها در افکارش بوده
کار خيلي سختيه ،اما امکان پذيره
اما مسيريه که اول و آخر بايد طي کنه
.پس اگه همش حواست پرت ميشه به خودت سخت نگير و تقلا نکن،
.اين کاملا طبيعيه و نياز به تمرين داره.
.دونستن اينکه بايد تو لحظه زندگي کني کافي نيست.
.اصل اينه که زندگي کني.
تفاوتش مثل کسي ميمونه که ميدونه شنا کردن چطوريه،
اما شنا نکرده و شنا کردن رو بلد نيست.
و اين فقط تمرين مي خواد
و يکشبه هم موفق نميشي. بايد هر روز تمرين کني.
تمرین

عالی ساده و عمق بود ممنونم …..همه چیز از زمانی شروع شد که بودن در لحظه را تمرین کردم دوستن اینکه باید در لحظه باشی کافی نیست..باش راز در این است…پس طبیعیه همش هواست پرت بشه اما به خودت سخ نگیر و تقلا نکن …تو فقط نیاز به تمرین بیشتر داری.الهام بخش بود همه صحبتهاتون صدها بار شنیدم اما تکراری نیست واسم .
محبت دارید
باعث افتخاره